جدول جو
جدول جو

معنی تلخ روده - جستجوی لغت در جدول جو

تلخ روده
(تَ دَ / دِ)
روده ای که دارای سرگین باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
بدخویی. تنگ خویی. درشت کردن روی. تلخ ساختن جبین و رخسار:
چو دریا در دهد بی تلخ رویی
گهر بخشد چو کان بی تنگ خویی.
نظامی.
چون بحر کنم کناره شویی
اما نه ز روی تلخ رویی.
نظامی.
با وحش بهم سرودگویی
بهتر که به خانه تلخ رویی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ)
دهی از دهستان و بخش قیروکارزین است که در شهرستان فیروزآباد واقع است و 329 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین. (مجموعۀ مترادفات) (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... (از بهار عجم) (از آنندراج) :
به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش
که از طپانچۀ بحر است روی مرجان سرخ.
صائب (از آنندراج).
به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر
که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد.
وحید (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلخ رو
تصویر تلخ رو
تند مزاج و درشت رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخه رود
تصویر تلخه رود
آجی چای
فرهنگ واژه فارسی سره
تندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو
فرهنگ واژه مترادف متضاد